#کسی_پشت_سرم_آب_نریخت_پارت_34
قدر ميشناسي.؟"
"اتفاقا ايشان جزو اولويتها هستند شما دخالت نكنيد آقاي ستايش."
پدر مثل هميشه حريف مادر نشد . سزش را تكان داد و زير لب چيزي گفت و رفت پاي تلويزيون.
از پنجره به خيابا ن خلوت خيره شدم .
"ماني بيا اينجا عزيزم تلفن باهات كار دارد."
"كيه؟"
مادر لبخند بر لب داشت و شانه اش را بالا انداخت و گوشي را به دستم داد . آرام گفتم:"الو."
romangram.com | @romangram_com