#کلکل_شش_نفره__پارت_43


من چرا هیچ کاری نمیکنم؟؟

اصلن چرا همه چی اینقد بهم ریختس؟؟

به خودم اومدم و مث خودش اروم گفتم.

_منتظر باش بی نصیب نمیذارمت

و بعدم حواسمو دادم سمت بچه ها.



ارمینا و اون پسره امین که دیگه بحث نمیکردن ولی ترانه و متین همچنان ادامه میدادن .

_ترانه بسه.

ترانه_ارام مگه نمیبینی این پسره فک کرده که...

_ترانه گفتم بسه بریم.

و خودم راه افتادم . ارمینا و ترانه هم پشت سرم اومدن اینقد گیج شده بودم که سرم داشت میترکید ارمینا هم دسته کمی ازم نداشت و ترانه هم بیشتر کلافه بود..

رسیدیم به هتل و رفتیم بالا اینقد همه بی حوصله بودیم که کسی اعتراض نکرد و همه مشغول یه کاری شدیم.....

از زبون متین:

کلافه شده بودم و کاملا گیج.

امیر و امین با اون دخترا؟؟

اونی که با امین بحث میکرد که همون دختر اون روزیه بود ولی اون یکی؟

اصن این 3 تا چه ارتباطی با هم دارن؟

romangram.com | @romangram_com