#جوجه_رنگی_من_پارت_108
آرشام:زندگی اوناس ،به ماچه!؟؟
آرتام:من باتو کاری ندارم ولی یچیز و بت بگم؟؟
آرشام:بفرما
آرتام:من ترنم و دوستدارم...خیلیم زیاد
آرشام:،تو خیلیارو دوستداری
آرتام:ترنم آخریشه....
آرشام:معلوم میشه..
آرتام:من میرم
آرشام:کجا بسلامت؟؟؟
آرتام،:خونشون
آرشام:واسا منم میام
آرتام:توکجا؟؟؟
آرشام :خب ببینم چه خبره؟؟
با آرتام رفتیم...درسته خودمو خونسرد نشون دادم ولی ته دلم بابت این اتفاق برا ترمه وترنم ناراحت بودم و نگران حال داغونشون...اینقد تو فکربودم که نفهمیدم کی رسیدیم..پیاده شدیم زنگشونو فشردیم...در باز شد....حتی نپرسیدن کیه...دوباره زنگ زدیم،،به آرتام گفتم به فامیلی ای که روی پارچه ی سیاه در هست نگا کنه...
آرتام:رادمنش
romangram.com | @romangram_com