#جنگ_میان_هم_خون_پارت_74

کاترین با صدای هندریک فریاد زد:

_ بله بله؛ من هندریک هستم که تن این دختر ساده دل رو تصاحب کردم. من هستم که میون این دو خواهر دشمن تراشی ایجاد کردم؛ فقط چون که ناتالی جای من رو گرفته.

ویلیام (پادشاه تاریکی) با عصبانیت غرید:

_ تو باعث این کشمکش شدی احمق؟ تو که مردی چرا راحت توی دنیای ارواح زندگی نمی‌کنی؟

هندریک با خشم زمزمه کرد:

_ من می‌خواستم از طریق جسم یکی از این انسان‌ها ناتالی رو شکست بدم و خودم دوباره بر تخت سلطنت بنشینم.

_ اما این ارزش نداشت که میونه ما دوتا خواهر رو بهم بزنی.

این رو گفتم و با خشم بهش خیره شدم.

با خونسردی گفت:

_ شما اول به علاقه دختر کاترین و پسرت برس و بعد حرف بزن.

با چشم‌های گرد به الیزابت که پشت ماتیاس قایم شده بود، نگاه کردم.





romangram.com | @romangram_com