#جنگ_میان_هم_خون_پارت_48
_ همش میخواد من رو ببوسه.
ماتیاس با حق به جانبی داست به کمر زد و گفت:
_ اوهو اوهو، این تو نبودی که گفت ماتیاس جونم دلم برای بغل و نوازشت لک زده؟
از خنده سرخ شده بودیم و الیزابت با حرص جیغی کشید و به دنبال ماتیاس رفت که ماتیاس زبونی در آورد و فرار کرد، الیزابت هم دنبالش.
و این بود دفترچهی زندگی من!
پایان. یاحق
صحرا بانو
امیدوارم لذت برده باشید از این داستان کوتاه.
منبع: انجمن برتر ماه سان mahsan_forumجنگ میان هم خون
romangram.com | @romangram_com