#جنگ_میان_هم_خون_پارت_45


_ مگه تو نمی‌تونی مرده‌ها رو زنده کنی؟

همگی با هیجان داد زدیم و سوفیا دستش رو روی قلب کاترین گذاشت و نیرو وارد کرد.





دستش رو برداشت و منتظر به کاترین نگاه کردیم؛ ولی هیچ اتفاقی نیفتاد. نا امید به هم نگاه کردیم که کاترین تکونی خورد و چشم‌هاش رو باز کرد.

الیزابت متوجه شد و جیغ کشید:

_ مامان.

و با خوشحالی به سمت کاترین رفت و در آغوشش گرفت. به سمتشون رفتم و کاترین رو از بغلش بیرون کشیدم و خودم در آغوشش گرفتم.

با بغض نالیدم:

_ خواهری.

دست‌های کاترین دورم محکم شد و صدای پر شوقش بلند شد:

_ نت، نت من رو ببخش!


romangram.com | @romangram_com