#جنگ_میان_هم_خون_پارت_40

_ سوفیا، تو الهه زندگی هستی؛ ممکنه از نیروت به عمر کاترین برسه.

سوفیا سری تکون داد و عقب کشید که جایدن شیشه عمر رو گرفت.

جایدن لبخندی زد و گفت:

_ بالاخره کاترین نابود میشه و همراه هندریک به دنیای ارواح می‌ره.

الیزابت که سعی در پنهان بغضش داشت با این حرف جایدن، بغضش شکست و زد زیر گریه.

ماتیاس در آغوشش گرفت و زیر گوشش جملات عاشقانه زمزمه کرد.

جایدن تا خواست شیشه رو بشکنه که صدای آشنایی اومد:

_ به به! شیشه عمر کاترین رو می‌خوای بشکنی تا من رو نابود کنی؟

همگی به عقب برگشتیم و با هندریک در جسم کاترین مواجه شدیم.

ویلیام پوزخندی زد و با تمسخر گفت:

_ با این کارها به جایی نمی‌رسی هندریک.

هندریک ابرویی بالا انداخت و پرسید:

_ با چه کاری؟

romangram.com | @romangram_com