#جادوگران_بی_هویت_(جلد_دوم)_پارت_92

اب از دل سنگ های زیر کوه می جوشید و وارد حوضچه ی طبیعی بزرگی می شد که در بعضی جاها عمق زیادی داشت.

سینو تمامی الف هارو از چشمه مرخص کرد و گفت تا اطلاع ثانویه چشمه اب معدنی در قُرق ملکه قرار دارد.

از الف خواستم که من رو تنها بزاره. سینو با تعظیم بلند بالایی من رو کنار چشمه تنها گذاشت.

صدای آواز پرندگان از هر سمت چشمه رو احاطه کرده بود.

بخار گرم مطبوعی از سطح اب بلند میشد.

لباس های خاکی ام را در اوردم و روی زمین سنگی کنارم قرار دادم.

پاهام رو با اهستگی توی اب فرو کردم.اب گرم حس خوبی به بدنم می داد.

کم کم تا گردن توی اب فرو رفتم و به سمت قسمت عمیق اب شنا کردم.

سعی کردم تصاویر ذهنی بندیک را از ابتدا بسازم. از زمان مستقر شدنش توی این جنگل تا علاقه اش به ژیکوان سیاه رو.

پوزخندی روی صورتم نشست.

شاید خیلی جاها کم گذاشتم اما هیچ وقت خیانتی کردم.و من این جا بودم برای دو چیز:

شاهدخت و الف باستانی که من رو به بندیک پیوندداد.

لبخندی زدم و سرم رو زیر اب فرو بردم.گرمای اب باعث میشد خستگی از تنم دور بشه.

بعد از چند ثانیه سرم رو از اب بیرون اوردم.

درست بر روی زمین سنگی کنار چشمه ژیکوان در لباس زیتونی رنگش ایستاده بود.

romangram.com | @romangram_com