#جادوگران_بی_هویت_(جلد_دوم)_پارت_110
ژیکوان تو مایه ی بی ابرویی نسل و نژاد خودت هستی الف ها هرچیزی جز خیانت رو می بخشن و من بانام ملکه و کلمات باستانی تو را از مسند شاهدختی بر میدارم و از این پس تو پست ترین موجود در میان نسل خود خواهی بود حتی بعد از مرگ یا جدایی من از پادشاهت تو یک الف خائن باقی خواهی ماند که هیچ به وجه نمی تونه جای یک ملکه رو بگیره.
با اتمام حرف هام نفسم رو بیرون دادم و به جمعیت نگاه کردم که از دختر فاصله گرفتن و نفرین کنان دور می شدن.
با لبخند و به بندیک کردم و گفتم: همون طور که تو امشب گند زدی بعداز اون خیانتت امشب گند زدم به شاهدخت دوست داشتنیت.
از پشت درخت ها اریک سلانه سلانه به جمع کوچک نزدیک شد.
حتی نمی توانستم یک لحظه وجود بندیک رو تحمل کنم.
ان هم بعداز سر رسیدن امشبش.با رضایت تمام به اشک های دخترک الف نگاه کردم و حتی به قدر سر سوزنی دلم نسوخت یا عذاب وجدان نگرفتم.
دخترک احمق بااین کار گند زد هم به نقشه ی من هم به آینده ی خودش او می توانست ملکه بشه اما خودش احمق بازی در اورد و حالا حتی یه خدمتکار هم نخواهد شد.
الف ها از خیانت بشدت متنفر و گریزان هستند و اگر خیانت به تاج و تخت باشه این نفرت عمیق تر و ریشه دارتر هست.
اریک پسر هفتمین پسر با میل و کمال خودش به همراه راویار امده بود تا من رو در این جدایی یاری کنه اما گندزده شد به همه چیز.
طبق دستور پادشاه بندیک ،الف ها دو اتاق مخصوص راویار و اریک اماده کردند.
بیچاره راویار از شدت خستگی و ترس از مرگ من نای ایستادن نداشت.
با بدبختی پله های چوبی و بی شمار قصر رو بالا رفت.
romangram.com | @romangram_com