#جادوی_چشم_آبی_پارت_59

کردو بلند شد.
دانیکا-خوب همگی اینجا جمع شدیم تا به نوزدهمین و بیستمین چشم آبی ها نیروی ماورا رو بدیم تا بتونن ملکه رو
شکست بدن. واگه اونها هم نتونست متاسفانه سرزمین گمشده برای همیشه به دست اهریمن میوفته. پس همه چشم
آبی ها جمع شین.
هجده تا چشم آبی دور ما حلقه زدن و دانیکا هم اومد کنار اونها نزدیک و به حلقه پیوست.
دانیکا-همه چشم آبی ها قدرت ماوراشون رو به آخرین چشم آبی ها بدن تا بر اهرمن پیروز بشن.
بعد همگی گارد گرفتنو به نیرو به شکل آبی و سفید به سمت ما پرتاب کردن.
چشمامو بستم و احساس کردم که از زمین فاصله گرفتم.حجم زیادی از نیرو رو تو تک تک سلول های بدنم حس
میکردم.
شدت نیرو خیلی زیاد بود.طولی نکشید که دوباره روی زمین قرار گرفتم.چشمامو باز کردم.
حس عجیبی داشتم.
به سمت لئوناردو برگشتم خیلی تغییر کرده بود.چهار شونه شده بود.
چشماش از همیشه براق تر بود.
به سمت دانیکا برگشتم و گفتم-من اهریمنو نابود میکنم دانیکای بزرگ....
قصر ملکه خفاشی(دانای کل)
داد و هوار ملکه خفاشی سراسر قصر را پر کرده بود.ملکه خفاشی-نـــــــــــه نـــــــه این امکان نداره!
دانیکای احمق.!دیوید اون دو تا نوجوون که پوک بالاخره نیروشون رو بدست آوردن.
اونها بدون همدیگه کامل نیستن.پس برو و دختره رو به اینجا بیار.ببینم میتونه از جفتش جدا شه یا نه!اونها بدون
همدیگه هیچ کاری نمیتونن بکنن.همین حالا دختره رو به اینجا بیار سریع.
دیوید اَدای احترامی کردو گفت-براتون میارمش.

romangram.com | @romangram_com