#جادوی_چشم_آبی_پارت_48

دانیکا رو میکشه و چون دانیکا چشماش آبی بوده یه نسل به اسم چشم آبی ها درست میکنه.
چشم آبی ها کلا 01تا بودن ولی فقط 31تا شون به دنیا اومدن ولی اونا هم کشته شدن....
مردم قرن ها منتظر بودن تا اون دوتا چشم آبی هم دنیا بیان ولی این اتفاق نیوفتاد....تا اینکه
امروز شما رو دیدم و فکر کنم شما همون چشم آبی ها باشین....
سرم داشت سوت میکشید یعنی من از نسل دانیکا بودم؟؟؟!
مامان رامونا-خوب شما نیروهاتون رو بدست اوردید؟؟
لئوناردو-متاسفانه نه .....ما هیچکدوممون نیرومون رو بدست نیاوردیم....
مامان رامونا-وای باورم نمیشه درست طبق افسانه ها.
رامونا-منظورت چیه مامان؟؟
مامان رامونا-یه داستان درمورد شما دونفر وجود داره شما در بهاری که 31ساله میشید نیروتون رو به
دست میارید.....و شما دونفر در کنار هم نیرویی رو تولید میکنید که برابر با نیروی دانیکاست...
سم-اما شما اینا رو از کجا میدونید؟
رامونا-چون مامانم یه تاریخ دان ......یه تاریخ دان که تمام عمرشو صرف جمع آوری اطلاعات درباره شما ها
کرده.
مامان رامونا-خوب بچه ها نمیخواید بگید برای چی اطلاعاتی درباره خون آشام ها میخواستید؟
رامونا-مامان یه اتفاقی افتاده که تو ازش بی خبری؟!!!
ما رفته بودیم به دشت ولی متاسفانه شب یه اتفاقی افتاد که هممون رو شکه کرد.
یه سری خون آشام به ما حمله کردن که فکر کنم بر اساس حرفایی که زدی اونا میخواستن به سوزان و لئوناردو
حمله کنن.
توبی-یعنی اونا از طرف ملکه خفاشی اومدن؟

romangram.com | @romangram_com