#جادوی_چشم_آبی_پارت_44
.....چرا باید بچه ها به خاطر من آسیب میدیدن......
دستامو گرفتم جلوی چشمامو هق هق کردم ولی طولی نکشی که
لئوناردو بازومو گرفتو بعد توی یه اغوش گرم فرو رفتم......نجوای صداشو کنار گوشم شندیدم که
گفت-تموم شد......
و
9
منو بیشتر تو اغوشش فشرد....
قصر ملکه خفاشی(دانای کل)
ملکه ی خفاشی دستشو محکم کوبوند روی میزو گفت-لعـــــنتی...اون نوجوون های تازه به دوران رسیده چیکار
کردن؟
ارتش منو شکست دادن؟؟؟شماها از یه مشت بچه شکست خوردید؟؟؟
واقعا خجالت داره!بهتون گفتم جوری حمله کنید که توانایی انجام هیچ کاری رو نداشته باشند؟؟نگفتم؟؟
نگفتم نباید شکست بخورید؟؟ولی شماها چیکار کردید؟؟؟به اونها که هیچ آسیبی نرسوندید
هیچ،تازه شکستم خوردید!
دیوید تو از این به بعد مسئولیت ازتش رو به عهده داری.جوری تعلیمشون بده که هیچ چشم آبی در تمام
سرزمین گمشده نتونه شکستش بده!و بعد خنده ی شیطانی بلندی سر داد!دیوید لبخندی مرموزی زدو گفت-به شما
قول میدم نابودش میکنم ،قول میدم..!
سوزان
هنوز اثر ترس تو وجودم بود و داشتم میلرزیدم،باورش برام سخت بود که همچین اتفاقی افتاده باشه...
از صعف خودم بدم اومد..من حتی عرضه مراقبت کردن از خودمو ندارم.......
romangram.com | @romangram_com