#جادوی_چشم_آبی_پارت_138

بدبخت گفتم-بخند پسرم الان میترکی یا اینجا رو از خنده به گند میکشی!
تا این حرف رو زدم زد زیر خنده و قهقهه اش رو اتاق رو پر کرد...
جوری که دیوارا لرزید!گفتم-هویو نگفتم جوری بخند که زلزله بیاد ارام ارام الان هم خودت و خودمو به کشتن
میدی من نمیخوام زیر اوار له بشم!
هنوزم داشت میخندید بعد کم کم ولم خنده اش کم شد و گفت-تو کی هستی؟توی اتاق من چیکار میکنی؟اجازه
گرفتی؟به چه حقی به گیتار مخصوص من دست زدی؟؟هااان؟
گفتم-وای وای خیش کردم جامو!یه خورده اروم ترم بگی میشنوم!!خوب یکی کی بگو دیگه!من دیدم اینجا داره
صدای اهنگ میاد گفتم بیام ببینم چه خبره.
در اتاق باز بود گیتار هم روی میز دیدم کسی نیست برش داشتم تو اگه صاحابش نباید در اتاقت رو قفل کنی؟؟تو
حالا جواب بده!
یه اخم کرده بود و نزدیک تر اومد.اوخی پسرم اخم نکن زمین لرزه میاد!گفت-خوب میبخشمت چون خیلی بچه ای
هنوز!راستی صدات خیلی قشنگه تو گیتاریستی مگه؟؟
به چشمای سرمه ایش نگاه کردم و گفتم-نه بابا من برای تفریح این کا رو میکنم.به نظرت الان اگه من گیتاریست
بودم اینجا بودم و داشتم با تو کل کل میکردم؟
اخی بچم کم اورد!!سوختی سوختی مغرور بسوز!!بسوز من بهت بخندم!! گفت-تو که صدات خوبه چرا یه خواننده
نمیشی؟؟توی همین ساختمون؟؟نظرت چیه؟؟
یکم فکر کردم و گفتم-خوب؟؟نمیدونم من فقط به مدت 6ماه اینجا هستم بعد باید برم به سر....
جلوی دهنمو گرفتم.
اوه اوه نزدیک بود سوتی بدم! گفت-سر چی؟؟کجا باید بری؟؟
گفتم-هیچی هیچی خوب شما کسی رو میخواید که به مدت 6ماه اینجا باشه؟

romangram.com | @romangram_com