#این_مرد_امشب_میمیرد_پارت_81
_ نامدار كبير جمعه ها نياى باشگاه اينجا سوت و كوره
معين خنديد و گفت:
_ اى بابا فرشيد چند بار بگم نامدار كبير از كار افتاده است و توى خونه است
_ وليعهدش به تخت سلطنت نشسته پس نامدار كبير شمايى زين پس
با خنده پشت فرشيد زد و گفت:
_ كار و بارت سكه شده ها
_ شما كه افتخار نميدى در هفته در خدمتت باشيم بلكه به بركت حضورت اين ماده پلنگ ها جز جمعه ها هر روز بيان و كار ما رونق بگيره
_ فرشيد باور كن تو خونه ام روزى ١ ساعت ديگه به زور وقت ميكنم ورزش كنم چه برسه كه بيام باشگاه
_ زيادى سر خودتو شلوغ كردى بابا پشت كن به اين مال دنيا
و بعد هر دو خنديدند، معين سراغ دستگاه بعدى رفت و خيلى كاركشته و سخت مشغول شد و واى از اين عضلات پولادى !!! معين را فقط در لباس رسمى و كت و شلوار ديده بودم در لباس اسپورت واقعا خواستنى شده بود و چند بار به خودم نهيب زدم ( يلداااااا !!!! چه مرگته ؟؟!!)
اينقدر درگير افكار درهم خودم بودم كه متوجه فرشيد نشدم
_ يلدا شاگردات آماده ان
_ باشه يه آب به سر و صورتم بزنم اومدم
( لعنتى چرا نگفتى جمعه ها معين هم اينجاست؟!)
ناچار به سمت وسط سالن رفتم و سوت زدم تا دو شاگردم به اين سمت سالن بيايند جالب اينجا بود كه با صداى سوت همه برگشتند جز معين و من نفس راحتى كشيدم
romangram.com | @romangram_com