#این_مرد_امشب_میمیرد_پارت_69
_ فعلا راجب كار حرف نزن
اطاعت كردم و مو به مو دستوراتش را انجام دادم با ديدن ميز نهار اشتهايم ٣ برابر شد من عاشق دل و جگر بودم با مخلفات !!!!
معلوم بود كه اين همه كار معين شكمو است ولى عمه هم تاكيد كرد
_ يلدا بيا آقا زحمت كشيدن
روبه معين با لبخند گفتم: _ ممنون رئيس
سرش را تكانى داد و مشغول شديم بر عكس هميشه با اشتها غذا نميخورد و مدام نگاهش به من بود من هم كه از خود بيخود شده لقمه هايم را پشت سر هم ميبلعيدم
_ رئيس چرا امروز كم اشتهايى
_ با دهن پر حرف نزن
لقمه ام را كامل قورت دادم
_ خوب منم اشتهام كور شد دوست ندارى واست تخم مرغ عمله كش بزنم
اخم هايش در هم رفت
_ مودب باش و غذاتو بخور
( اين آدم اصلا شوخى پذير نيست همش درس ادب بلده بده)
عمه هم مدام قربان صدقه مان ميرفت ، بعد از اتمام غذا ميدانستم كه سريع بايد چاى تازه دم بخورد كم رنگ ولى ليوانى!!
_ عمه چاييت تازه دمه؟!
_ آره عزيز دلم چه طور؟
_ هيچى
بى معطلى رفتم آشپزخانه و چاى دهن سوز مخصوص را آماده كردم و جلوى غول جذاب گرفتم( از اينكه امروز به خاطر جبران حرفهايش تا اينجا آمده بود خوشحال بودم)
romangram.com | @romangram_com