#این_مرد_امشب_میمیرد_پارت_115
_ خانوادتون ناراحت نميشن روزهايى كه مياين خونه اى كه ما هستيم
_ قبل اينكه شما هم بيايد تو اون خونه من بيشتر ايام هفته اونجا تنها بودم و خانواده من به حريم من احترام ميزارن، حالا چرا پرسيدى؟
_ فكر كردم شايد خانوادتون ديگه نتونن به خاطر حضور ما بيان اونجا و مزاحم باشيم
_ ديگه فكر نكن
باران آرام تر شده بود همانطور كه دوست داشتم نه نم نم بود و نه تگرگ
_ رئيس
كلافه پاسخ داد:
_ چيه
_ ميشه چترو ببندي؟
_ نه ناراحتى برو از زيرش
_ تا حالا زير بارو خيس شدين
_ خيلى حرف ميزنى بچه
بايد براى يك بار هم كه شده بود طعم اين خيس شدن زير باران با معين را من هم مثل ژاله ميچشيدم من كه معين را براى خودم نميخواستم چه اشكال داشت قدرى جاى ژاله بودن؟!
عهد و پيمانم با آينه سر جايش بود ولى مگر چند بار باران ميباريد چند بار با او زير باران هم قدم ميشدم؟ شايد هيچ وقت !!! ارزشش را داشت به هوا پريدم و با آخرين قدرت با دست به زير چتر ضربه زدم چتر وارونه چند متر آن طرف تر افتاد معين را نگاه نكردم دويدم و روى چتر پريدم صداى خرد شدنش دلم را سبك كرد معين مبهوت ايستاده بود فرياد زد
romangram.com | @romangram_com