#این_مرد_امشب_میمیرد_پارت_101
معين مدام با تلفن حرف ميزد و من از بحث هايش سر در نمى آوردم
از آشپزخانه كه سرك كشيدم معين در اتاق بود سريع به اتاقم رفتم و پليور صورتى ام را با شلوار مخمل همرنگ جذبم پوشيدم سمت بلند موهايم را با كش كوچك به سمت بالا بستم مدل موهايم شبيه دختر بچه هاى يكى دوساله شده بود خودم خنده ام گرفت و از اتاق خارج شدم
با صداى بلند از پشت در اتاقش گفتم:
_ رئيس بيا تا نون برسه آب پرتقال بخوريم
در حالى كه سرش را سمت شانه اش خم كرده بود و گوشى اش را بين سر و شانه اش نگاه داشته بود در را باز كرد و با دستش عدد يك را نشان داد و جورى كه شخص پشت خط متوجه نشود زير لب گفت: ١ دقيقه ديگه ميام
به آشپزخانه رفتم و منتظرش ماندم اما نيامد ليوان آب پرتقال را بردم و در زدم در را باز كرد باز مشغول تلفن بود با دست اشاره كرد كه بروم داخل و من اطاعت كردم
ليوان آب ميوه را از دستم گرفت و در حين حرف زدن مشغول شدم منم روى كاناپه طوسى ست اتاقش نشستم طرح اتاقش جالب بود تركيبى از چندين منظره و عكس سياه سفيد !!! بالاى تختش هم عكس طرح يك ببر سفيد زيبا بود
جز سياه و سفيد و طوسى رنگ ديگرى در اتاقش ديده نميشد در عين سادگى جذاب در عين تاريكى خواستنى...
بحث معين اينقدر كلافه كننده بود كه حوصله ام سر رفته بود كلا از بحث سياسى و جلسه هاى وزرات خوشم نمى آمد ،
تلفنش كه تمام شد كنارم نشست و آخرين جرعه آب پرتقالش را نوشيد و ليوان خالى را جلويم گرفت:
_ اين چه مدل موييه ديوونه؟
_ خيلى بلند شده اذيتم ميكنه كلافه شدم بستم راحت باشم
_ تو مو دارى آخه زشت ؟
( ژاله موهايش بلند است؟! خوشگله؟! كاش ميتوانستم بپرسم)
romangram.com | @romangram_com