#این_مرد_امشب_میمیرد_پارت_10

خيلى عصبى و مشوش بودم موقع حرف زدن لكنت ميگرفتم بايد حرف ميزدم من بد بودم اما نه تا اين حد؟! حق من اين نبود

_ آقا اينا همش توطئه است من فقط با صاحب اون ماشين ١ مشاجره لفظى داشتم به خدا به جون خودم فقط ميخواستم حالشو بگيرم دنبال ماشينش بگرده اصلا اينا همش نقشه آرمين بود

_ صاحب ماشين ادعا ميكنند شما رو اصلا نميشناسن فقط توى مهمونى از دور ديدنتون



صدايم را بى اختيار كمى بالا بردم

_ دروغ ميگه مرتيكه عقده اى اينا همش نقشه اشه اون آرمين آدم فروش هم خريده

_ بهتره آروم بشينى سر جات اينجا جاى صدا بلند كردن نيست اونم واسه متهمى مثل شما

بعد رو به سرباز جلوى در گفت كه صاحب اتومبيل را به داخل اتاق هدايت كند، خودم را آماده كرده بودم يك سيلى حواله صورت بدتركيب شروين كنم مشتم را گره كرده بودم ناخن هاى بلندم در كف دستم بدجور فرو ميرفت در كه باز شد از جايم بلند شدم ، جوانى آراسته ولى عصبى وارد اتاق شد .

_ بفرماييد آقاى طلوعى اينم سارق اتومبيلتون

از تعجب چشمانم توان پلك زدن نداشت ،

_ خانم ادعا دارن با شما مشاجره لغظى داشتن و شما براشون نقشه كشيدين كه تلافى كنين





نه! نه! من اين پسر را نه ديده بودم نه ميشناختم ، مرد جوان خيره به من با نفرت گفت:

_من با اين پاپتى هم كلام نشدم تا اين لحظه



پاپتى؟؟؟! به چه حقى اينگونه شخصيت و هويتم را لگدمال ميكرد ولى بايد خود دار ميبودم

_ نه من اين آقا رو نگفتم شروين ، شروينِ ، نميدونم فاميليش چيه من اونو ميگم ماشين ماله اون بود


romangram.com | @romangram_com