#هورزاد_ملکه_آتش_پارت_101




سرم رو محکم پرت کرد اون‌طرف.

یعنی من رو دوست نداشت. یعنی همه‌اش الکی! چطور دلش اومد بزنه توی گوش من و موهام رو بکشه. آروم بلند شدم و اشکام رو تند پاک کردم. نباید جلوی این پسره خودخواه گریه کنم.

آرسین:«ماسیس پشت در گوش ایستاده‌ای. بیا داخل!»

ماسیس، سریع در رو بازکرد و اومد داخل و گفت:

- شاهزاده‌ام، مرا ببخشید، تازه آمده بودم.سخنانتان را نشنیدم!

آرسین، در حالی که اون رو می‌گرفت توی بغلش گفت:

- می‌دانم! نیازی به توضیح نیست.

با صدایی گرفته گفتم:

- شاهزاده، می‌شود تا شب عروسیتان من را مرخص کنید و در روز عروسیتان، کار خود را شروع کنم؟

ماسیس اومد حرفی بزنه که آرسین گفت:

- آری می‌شود. ۲ روز دیگر جشن است. تو را شب جشن می‌بینم. از روز بعدش، کارت را شروع می‌کنی. برای شب جشن، آماده می‌شوی و برایمان می‌نوازی و می‌خوانی.


romangram.com | @romangram_com