#هیچکسان_(جلد_اول)_پارت_92


سورن یواشکی به مسعود گفت : اسم بهرادو بهش گفته بودی؟ مسعود جواب داد :نه.

- شما که اسم منو می دونید و منو می شناسید چطور نمی دونید چه اتفاقی افتاده؟

امیرمحمد – بذار راحت تر با هم حرف بزنیم. شاید تعریف تو از اتفاقی که افتاده با چیزی که من می دونم متفاوت باشه.می خوام از زبون خودت بشنوم.

بعضی از اتفاقای اخیر رو خیلی خلاصه براش تعریف کردم.حین تعریفای من هر از گاهی به اتاق نگاه می کرد.

مسعود – با این تفاسیر نظر شما چیه؟ فک می کنید این اذیت ها از طرف اجنه ست؟!

امیرمحمد – به احتمال زیاد بله...حتما یه مشکلی هست!

سورن – چه مشکلی؟

امیرمحمد – وقتی خدا آدم رو آفرید یه فاصله بین اجنه و آدم قرار داد که جن ها نتونن به آدم نزدیک بشن.ولی تو حتما یه کاری کردی که این فاصله رو از بین بردی!

- نکته همین جاست! من اصلا نمی دونم چی کار کردم و چرا این اتفاقا واسم میفته.فقط دوست دارم از شرّشون خلاص شم.

امیرمحمد – اگه می خواید دلیلش رو براتون پیدا کنم یه ذره طول می کشه.(یه لبخند زد و گفت) متأسفانه الان منبع اطلاعاتم در دسترس نیست!

سورن – هیچ حدسی نمی تونید بزنید؟!

امیرمحمد – در کل برای اینجور اتفاقا دلایل زیادی وجود نداره...دلایلش از شمار انگشت های دو دست هم کمترن.اما همین که بدونیم دلیلش چیه کافیه تا قضیه رو رفع کنیم.می تونه به خاطر آسیبی باشه که شما به اونها زدید...

سورن – مثلا چه آسیبی؟

امیرمحمد – مثلا سوزونده باشیدشون...یا زخمی شون کرده باشید...البته به طور ناخواسته.

- به نظر خودتون مسخره نیست؟! من چطور می تونم چیزی که نمی بینم و نمی دونم کجاست رو زخمی کرده باشم؟!

امیرمحمد – بیشتر کسایی که یه جن رو زخمی کردن روحشون هم باخبر نبوده.مثلا خیلی اتفاقی یه چاقو رو به یه گوشه ای از خونه پرتاب کردن و از قضا به یه جن خورده.درسته تو اونا رو نمی بینی ولی اونا تو رو می بینن...اونا هم جسم دارن...اما خیلی لطیفه...برای همین می تونن نامرئی ش کنن.(باز هم نگاهش به سمت اتاق بود) ممکنه شما رو به این دلیل اذیت نکرده باشن.گفتم که باید تحقیق کنم.

romangram.com | @romangram_com