#حسی_مثل_دلتنگی_پارت_69
اونقدر زياد که هجوم بيرحمانه اشون عجيب گلومو درد ناک کرده .
توي چشماش خيره ميشم
با وجود حرفهايي که ميزنه باز هم چشماش مهربون ترين چشمهاي دنياست
نميدونم توي نگاهم چي ميبينه که ناباور خيره ميشه بهم .
لبهاش تکون ميخورن .
يک قدم مياد جلو دستشو به سمتم دراز ميکنه
پشتمو بهش ميکنم .
اولين قطره ي اشک روي گونم مي ريزه .
قدمي جلو ميرم.
نميدونم چرا همه جا انقدر سياهه !
قدم دوم رو برميدارم.
پاهام ميلرزه .
صداي شکستن قلبم زير پاهاي رايان توي گوشم ميپيچه .
قدم سوم رو برميدارم
سرم به دوران افتاده ..
تازه متوجه عمق فاجعه ميشم .
دستمو به سمت دستگيره ميبرم .
صداش اکو وار توي سرم ميپيچه و ناقوس مرگم ميشه
-تو نبايد اجازه ميدادي !
romangram.com | @romangram_com