#حصار_تنهایی_من_پارت_119
نجوا: ولي به نظر نمياد خودش لوس باشه.
سپيده به صورتم نيم خيز شد و گفت: مهسا ببين حالت چشماش عين گربه است، نه؟
مهسا صورتشو آورد جلو صورتم، که خودمو کمي عقب کشيدم. گفت: آره ولي کوچيک تره.
نجوا: يسنا فيلم کره اي که پريروز ديديم يادته؟ قيافش کپ دختريه که نقش اول فيلم رو باز مي کرد. مگه نه؟
يسنا: بريد کنار ببينمش!
به صورتم خيز شد خودمو عقب تر کشيدم.
- آره، فقط اون موهاش لخت بود، اين موهاش پيچ و تاب داره.
چهار تاشون بهم خنديدن. ليلا که تا اون موقع پکر يه گوشه نشسته بود، گفت:
- بابا ولش کنيد بنده خدا رو ...عين اين آدماي غار نشين کردين ....که آدم نديدن...
چهار تا شون کشيدن عقب و سرجاشون نشستن. نگارگفت: اهل دود و دم هستي؟
سپيده: نيست ولي مي کنُيمش...
همشون با هم خنديدن.
مهنازگفت: خفه شين ديگه... شورشو درآوردين .
romangram.com | @romangram_com