#حجاب_من_پارت_76


داشتیم باهمدیگه خوشو بش میکردیم که مامان بابا و محمد اومدن بیرون. هنوز ندیده بودنش،همینکه مامان خواست بپرسه کی بود دوباره صدای مبایلم بلند شد

نگاه کردم شماره آشنا نبود، جواب دادم

_بله؟

صدای یه آقایی اومد

صدا_ سلام آقای شمس؟

_ سلام بله خودم هستم شما؟

صدا_ من زارعی هستم. آقای شمس ما رسیدیم ولی مطمئن نیستیم درست اومده باشیم

_ بله بله آقای زارعی من الان میام جلوی در

مامان_ اومدن؟

_فکر کنم

دویدم سمت دروازه

درو باز کردم رفتم بیرون دوروبرمو نگاه کردم

یه ماشین اومد سمتم

دقیق نگاه کردم از شیشه ی صندلیه عقب یه نفر سرشو آورد بیرون و بعد برد تو

romangram.com | @romangram_com