#حجاب_من_پارت_109


گوشیو گذاشتم رو تخت و رفتم پیش مامان بهش گفتم قبول نمیکرد میگفت چرا گفتیو من حوصله ندارمو زشته با اونا بریم غریبن و......

بالاخره بعد از کلی اصرار مامان قبول کرد البته با اجازه ی بابا

یه لیست بلند بالا از خوراکی و هله هوله نوشتم دادم به بابا و فرستادمش مغازه

نیم ساعت بعد برگشت 4تا نایلون دستش بود

پریدم تو نایلونارو نگه کردم

چیپس. لواشک. قهوه. نسکافه.ویفر و هزارجور هله هوله ی دیگه

مواد ماکارانی هم گفته بودم خرید و الان میخوام ماکارانی درست کنم برای فردا

_دستت درد نکنه بابایی

پریدم بوسیدمش

بابا خندیدو اونم بوسم کرد

شروع کردم به درست کردن

2 ساعت بعد تموم شد

_مامان؟ بیا ببین خوبه؟

مامان اومد تو آشپز خونه به ماکارانی نگاه کرد

romangram.com | @romangram_com