#هستی_من_باش_پارت_150


ـ شما صدای زیبایی دارید.

از دیروز تا حالا چقدر من خصلت های خوبی داشتم و نمی دونستم.

ـ خیلی ممنونم. شما فارسی بلدین؟

ـ خیلی کم. هر حرفی که نتونستم فارسیش رو بگم انگلیسی بهتون می گم.

ـ باشه هر طور راحتین.

ـ بهتره بریم، چون جاذبه های دیدنی این شهر اون قدر زیاد هست که می ترسم وقت نکنیم ببینیم.

ـ بریم.

یه ماشین سه درِ جلومون پارک بود. درش و برام باز کرد. دهنم افتاد کف زمین. این ماشین و از کجا آورده مامانم اینا؟ بابا لارج. بابا پولدار. ایــول! سامان که از این لیاقتا نداره. بذار امروز رو با این خوش باشیم. هر دو رو صندلی های عقب ماشین جای گرفتیم و ماشین به حرکت در اومد.

ـ خب دوست دارین الان کجا بریم؟

وای خجالت می کشم بگم بهش که همه جا رو نشونم بده. ای کاش سامان بود این طوری راحت می گم همه جا رو نشونم بده. اونم یه دونه می زد پسِ کله ام. هــه!

ـ فرقی نمی کنه. من زیاد این جاها رو نمی شناسم.

ـ باشه پس اول بریم خیابان معروف شانزه لیزه.

وای خداجون یعنی جدی جدی می خوام شانزه لیزه رو از نزدیک ببینم؟

با یه لبخند گفتم:


romangram.com | @romangram_com