#هراس_بی_تو_ماندنم_پارت_32


سر سفره نشسته بودشلوارش تنگ بود اصلا راحت نبودپگاه هنوز سر سفره نیومده بودبا مینو هنوز توی اشپزخونه بودندصدای مامان بزرگش بلند شد-مینو؟ پگاه؟بیاین دیگه دخترا

به اشپزخونه نگاه کرد مینو ظرف ترشی به دست اومد-اومدیم زن عموترشی سیر اوردم واسه عمو

بلاخره پگاه با پارچ اب اومد-خودشیرینی نکن مینوعمو اردلان من پوستای اضافیشو جدا کردم

-دستت درد نکنه پگاهکاش یه پسر دیگه داشتم تو هم عروسم میشدی

اخم کرد "خوب که همه پسرات زن دارن بابابزرگ"

فرزاد پارچو از دست پگاه گرفت-بیا جای خالی فقط پیش خودمهبیا بشین

وقتی پگاه نشست تقریبا روبه روش بودبین فرزاد و باباش نشسته بوددست باباش سمتش دراز شد-میلاد بابا بشقاب خالی کنارتو بده واسه پگاه

بشقابو برداشت-چی بکشم واست؟

-مرسی خودم میکشم

یه کفکیر پلو که کشید پگاه دستشو دراز کرد-بسه مرسی

romangram.com | @romangram_com