#هر_اشتباهی_عشق_نیست_پارت_94
يهو بيتا از زير پتو داد زد
- كافيه مامان
جون من... جون بيتات ... آروم باش ... بريد بيرون مي خوام به درد خودم بميرم...
چرا اومدين ؟
روي حرف زدن نداشتم ... اما خودم رو آماده قهرش كرده بودم ...
سرم رو بردم كنار پتو ...خيلي آروم گفتم
- مي دونم خيلي بدم كه الان اومدم ... مي دونم هر چي بگم هيچي درست نميشه ... مي دونم تو دلت داري ميگي " برو به درك تو هم مثه بقيه اي ...
قطرات اشكم مي ريخت روي پتو ...گاهي رو انگشتاي بيتا كه از پتو بيرون بود ...
صداي آرومم به خاطر هق هق زدنام بلند تر شده بود
همه اتاق به حال ما گريه مي كردن ...
- بيتا ... دلم واست تنگ شده ... دلم واسه قيافه قشنگت نه...
دلم واسه دستاي مهربونت ... واسه نصيحتات كه هميشه آويزه گوشمه ...
romangram.com | @romangram_com