#هر_اشتباهی_عشق_نیست_پارت_88
دست خودم نبود به زور نفس مي كشيدم يهو ديدم داره نفس كشيدن سخت ميشه...
ديدن لبخنداي آني و چشاي پر از ذوقش و اون فاصله نزديك ...
پا شدم و رفتم بيرون ، اسپري رو از توي جيبم در آوردم و ...
برگشتم برم تو ببينم دارن چي كار مي كنن كه آني رو پشت سرم ديدم ...با ديدن چهره نگرانش آروم شدم
هيچي نمي گفت فقط نگاه... آخه دختر يه حرفي بزن بگوفرشاد چته؟ ... بگو چه مرگته؟ ...بگو چه دردي داري ؟...
فقط نگاه ...؟!
سرم رو از توي چهرش برداشتم و و از كنارش گذشتم ..
نمي خواستم نگاش كنم ... رفتم و سر ميز نشستم و ديدم دوباره رفت پيش اون مرد ولي سريع برگشت و نشست سر ميز
- ببخشيد يه آشنا بود رفتم سلام كردم
يه نگاهي گذرا بهش كردم و خونسرد جواب دادم
- ايرادي نداره لازم نيست توضيح بدي
ولي كاش توضيح مي داد !
ديدم يه لبخند مرموز زد و ابروئي انداخت بالا
- واقعا ؟
صداش به دلم جون مي داد
romangram.com | @romangram_com