#هر_دو_باختیم__پارت_98


" می خواد چی کار کنه؟؟

از زور استرس دل و رودم به هم می پیچید. افکار مختلف و مزاحم راحتم نمی ذاشت. هر لحظه یه فکر جدید میومد تو ذهنم.

" حتما می خواد به تلافی کاری که کردم پروژه خالقی رو بپرونه ولی اخه به نظرم ادمی نیست که بخواد تلافی منو سر بقیه در بیاره.

" خودش خوب می دونست این پروژه برای بچه های شرکت مهمه. پس با اون کاری نداره.

" پس می خواد چی کار کنه؟

" شاید اصلا یه حرفی رو هوا پرونده منو اذیت کنه!

واسه دل خوشی و ارامش خودمم که بود ترجیح می دادم همین فکر اخر درست باشه.

سعی کردم تو جام اروم بگیرم ولی اصلا نمی شد. یه لحظه به سمت چپ می خوابیدم یه لحظه به راست. یه دفعه یخ می کردم و پتو رو می کشیدم رو سرم بعد یه دفعه گر می گرفتم و خودمو باد می زدم.

" ای خدا لعنتت کنه تابش.. ببین چه به روزم اومده؟

یه صدایی درونم می گفت.. حقته ترنم.. خودت کردی که لعنت بر خودت باد!

" ولی اخه من که قصدم این نبود.. فقط می خواستم یه کوچولو اذیتش کنم.

***


romangram.com | @romangram_com