#هر_دو_باختیم__پارت_75

- نه هنوز!!

به سمت اتاقم راه افتادم.. که دوباره صدای الهامو شنیدم.

الهام- می گم ترنم مطمئنی خوبی؟

چپ چپ نگاش کردم و وارد اتاقم شدم.

" وای خدا یعنی دیشب مهناز رفته خونه تابش؟!

" اگه رفته باشه امروز تابش با ساتور میاد شرکت!

" خدا به دادم برس.. عجب غلطی کردما!

در اتاق به صدا در اومد و الهام در و باز کرد.

الهام- مهندس تابش زنگ زد گفت امروز نمی تونه بیاد شرکت.

نا خوداگاه نفس راحتی کشیدم و گفتم: اخییشش... چه خوب!

الهام با تعجب گفت: چی چه خوب؟!

لبخند پت و پهنی روی صورتم نشست: همین که امروز نمیاد دیگه!

الهام چشماش گرد شد: ترنم فکر می کردم عصبانی می شی!!!

romangram.com | @romangram_com