#هر_دو_باختیم__پارت_40
خندۀ بلندی کرد: اوه اوه گربه چنگ انداخت.
هر چقدر اروم بودم بسه.. حالا نوبت خشم من بود. با عصبانیت و فریاد گفتم: چی می خوای از جونم لعنتی برو گمشو.
انگشت اشارشو روی لبم گذاشت: داری بی ادب می شیا... اون وقت اگه تو بی ادب بشی منم ادبمو فراموش می کنم ولی من بی ادبیمو طور دیگه ای بروز می دم.
تمام قدرت توی تنم از دست رفت. حتی نتونستم دستشو پس بزنم. خودش خیلی اروم انگشتشو پایین اورد: ولی نگران نباش.. اونقدرا هم که تو فکر می کنی من بدجنس نیستم یه راه دیگه هم برات می ذارم.
منتظر نگاش کردم. با یه لبخند کج گوشۀ لبش حرفشو ادامه داد: می تونی خیلی محترمانه ازم عذرخواهی کنی.. منم چون ادم سخاوت مندی هستم می بخشمت... خب من منتظرم!
با خشم از بین دنودونای کلید شدم گفتم: تو خواب ببینی من ازت عذرخواهی کنم!
لبخند شیطنت باری روی لباش نشست: خوبه... خب منم اون یکی راهو بیشتر دوست دارم.
نگاهش از چشمام روی لبام سر خورد. سرش داشت همین طور پایین و پایین تر میومد. یکم بعد چشماش رو هم بست... نه مثل این که جدی جدی قصد نداشت خودشو عقب بکشه.
انگار چاره ای به جز عذرخواهی نداشتم. خیلی نمونده بود که به لبم برسه که خیلی سریع گفتم: باشه.. معذرت می خوام.
چشماشو باز کرد و کمی خودشو عقب کشید
- دلم می خواد اسممو از دهنت بشنوم... بگو ببخشید رادین جان!
بازم با حرص نگاش کردم.
romangram.com | @romangram_com