#هر_دو_باختیم__پارت_20


بازم پوزخند زد: ولی برام جالبه بدونم ذهنتون در مورد همه انقدر منحرفه یا فقط من این طورم؟

با این که اشتباه از خودم بود ولی کم نیوردم. در مورد حرفی که می خواستم بزنم مطمئن نبودم ولی مثل خودش پوز خندی زدم و گفتم: حق دارم ذهنم منحرف بشه... پسری که سر اختلاف با پدرش از محل کار زده بیرون احتمالا باید یه مورد مهم اخلاقی داشته باشه!

انتظار داشتم لااقل یه ذره تعجب کنه ولی نکرد یا لااقل عصبانی تر بشه ولی نشد!!! پوزخندش پررنگ تر شد: حداقل وقتی کسی رو می فرستی امارمو بگیره بگو کامل برات در بیاره که این طوری جلوم ضایع نشی.

در جوابش فقط زیر لب غریدم. خیلی دلم می خواست همین الان پرتش کنم بیرون.

کمی جا به جا شد: و اما حقوق.. پیشنهاد شما چقدره؟

بدون این که منتظر جواب من بمونه خودش ادامه داد: من پیشنهادم یک ملیونه..

گوشام سوت کشید: یک ملیون؟؟

- من تو شرکت قبلی بیشتر از اینا حقوق می گرفتم.

- بله برای اینکه اون جا شرکت پدرتون بود... به شما نده به کی بده؟

خندۀ بلندی کرد که خیلی صداش رو اعصابم رفت.. وقتی خوب حسابی خنده هاشو کرد و اعصاب منو داغون کرد جدی شد: تو هیچی از خانوادۀ ما نمی دونی پس لطفا نظر نده. من اون جا درست مثل یه ادم عادی کار می کردم و در مقابل کارم حقوق می گرفتم.

یه دفعه یادم افتاد تو این ساختمون به این گندگی باهاش تنها هستم.. طبقات پایین هم مثل ما ساعت کاریشون تا پنج بود و الانم ساعت یه ربع به شیش بود. احتمالا ساختمون خالیه.. پس نباید زیادی براش شاخ و شونه بکشم.

تمام ارامش توی وجودم رو ریختم توی صدام و گفتم: به هر حال این حقوق خیلی زیاده اونم برای مهندسی که تازه وارد شرکت شده.


romangram.com | @romangram_com