#هر_دو_باختیم__پارت_100


" پس واقعا بابای رادینه!

" شماره منو از کجا اورده؟

- اقای تابش چون پسر شما پیش من کار می کنه دلیل نمی شه من خاندانش رو بشناسم.. شما هم لازم نبود انقدر بپیچونین.. یه راست می گفتین پدر ایشون هستین.

- خانم بهروش مراقب حرف زدنتون باشید.

" برو بابا تو هم... از دست پسرت که اسایش ندارم تو هم راحتم نمی ذاری؟

ب ا کلافگی گفتم: اقای تابش امرتون رو بفرمایید.

- من می خوام با شما یه ملاقاتی داشته باشم اما دلم نمی خواد بیام شرکتتون.. چون نمی خوام رادین از این ملاقات چیزی بفهمه. می شه تشریف بیارین شرکت من؟ یا یه جای دیگه قرار بذاریم؟

" پدر و پسر عین هم دیگه ان. هنوز جواب مثبت نگرفته می خواد محل قرار تعیین کنه.

با پررویی گفتم: شما با من کار دارین من با خدمت شما برسم؟

- خانم بنده گفتم هر جا شما راحتید.. اصلا می خواین امروز دیرتر میام طرف شرکتتون که کارمنداتون هم رفته باشن.

اومدم بگم من امروز وقت ندارم ولی حس فضولیم نذاشت. حتی نمی تونستم بگم تا شب صبر کنه خودم بیاد دست بوسم.

" اخه وقتی می خواست رادین از این ملاقات بوئی نبره پس حتما می خواست چیز مهمی بگه.


romangram.com | @romangram_com