#‌هانا_پسر_تقلبی_پارت_28


اهورا وسط حرفم پرید_واسه من چرت و پرت تحویل نده

اخمی روی پیشونیم نشست_بذار حرفم بزنم

بعد اگ گفتی برو از اینجا میرم

من به عمو رحمت مدیونم...

زمانی که تنها افراد خانوادم منو تنها گذاشتن عمو بهم جا و مکان داد

درسته بهش دروغ گفتم و دختر بودنم ازش پنهان کردم

ولی اگر میگفتم دخترم پدرت بهم کار میداد؟؟

اونم یه دختر بچه تنها و بیکس ک اواره خیابونا بود؟؟

اهورا دقیق به حرفام گوش میداد

منم شروع کردم به تعریف قصه تلخ زندگیم

*****

9 سالم بود که خانوادم از دست دادم

اون زمان تنها وارث اموال بی اندازه پدرم من بودم

عموم برای مال و اموالی که بهم به ارث رسیده بود نقشه کشید

به هر دوز و کلکی بود سر پرستی منو به عهده گرفت تا وکیل وسیع تمام دارایم بشه

و نگهشون داره تا وقتی به سن قانونی رسیدم

منم انقد ساده بودم که فکر میکردم داره بهم لطف میکنه و

تو خونه عموم بهترین زندگی رو دارم

ولی غافل ازینکه پسر عموم واسم دندون تیز کرده بود

اون موقع ها عاشق مهرداد بودم عاشق نه ولی خب ازش خوشم میومد...

یه پسر خوشکل و خوشتیپ

آرزوی هر دختری بود...


romangram.com | @romangram_com