#هم_قفس_پارت_12
_پس مشکل پوله؟من که هیچ وقت تو رو لنگ نذاشتم,همین الان زنگ می زنم کامی برات بیاره.
غزاله_بی خود دلت رو خوش نکن,کامی دیگه به تو پول نمی ده,خودش یکی دو روز پیش بهم گفت تا حالاش هم کلی بدهکاری,ما که محکوم نیستیم جور تورو بکشیم.
_ولی منو کامی رفیقیم,بارها شده که اون پول نداشته من کمکش کردم همیشه وضع من این جوری نمی مونه.
بلند شدم و سریع شماره کامی رو گرفتم.
_الو کامی,من یکم پول می خوام,غزاله یه چیزایی می گه,تو بهش گفتی که دیگه به من پول نمی دی؟نمی خوام پولهاتو بخرم,بهت بر می گردونم,تو که می دونی وضعیت من چیه؟پس رفاقتمون چی؟
کامی_رفاقت کیلویی چند برادر من ؟الان دو ماه پول تو جیبیت رو از من می گیری,بابای من که سر کنج نیست.پاشو برو با بابات آشتی کن اون وقت رفاقت سر جاش می مونه.
_کامی این همه مردونگی که ازش دم می زدی همین بود؟الو..الو..
کامی تلفن رو قطع کرد.غزاله به چارچوب در تکیه داده بود و تماشا می کرد.بعد با بی تفاوتی گفت:
romangram.com | @romangram_com