#هم_خونه_پارت_106

.شهاب خندید و گفت لباس گرمتری نداری ؟ هوا خیلی سرده
...همین خوبه . من این هوا رو دوست دارم. تازه بیرون نمیمونیم. یا میریم خونه
شهاب با حالتی خاص که یلدا را به خنده می انداخت گفت خونه ی فرناز میروید یا سینما؟
یلدا خندید...شهاب گفت دستمال کاؼذی داری؟
نه برای چی؟
.شهاب در حالی که او را ترک میکرد و به طرؾ سالن میرفت گفت هیچی لازمت میشه
یلدا به دنبالش از اتاق خارج شد و هنوز به فکر حرؾ شهاب و معنای آن بود که شهاب با دستمال کاؼذی
.نزدیک شد و گفت بیا لبهات رو پاک کن
.یلدا با شرم خاصی دستمال را گرفت و گفت خداحافظ
.خداحافظ. دیر نکنی
پایان صفحه 336
نوشیدن یک نوشیدنی گرم در هوای آزاد زمستان و تماشای یک آسمان صاؾ و دل انگیز در کنار فرناز و نرگس دقایق
لذت بخشی
.را برای یلدا فراهم کرده بود
.مادر فرناز از داخل خانه فریاد زنان گفت دخترا سرما میخورین. بیاین تو
دخترها بی آنکه حال جواب دادن به او را داشته باشند هر کدام به نوعی در خلصه بسر میبردند. هر سه در سکوت
.نوشیدنی مینوشیدند و به نوعی در رویاهایشان ؼرق بودند
یلدا به آسمان خیره شده بود و لبخند میزد. او هر وقت آسمان را نگاه میکرد خدا را شکر میکرد که هنوز نفس میکشید و
گاهی
.با خود میگفت اگه بمیرم دلم برای آسمون تنگ میشه
فرناز نگاه شیطنت باری به نرگس کرد و ؼافلگیرانه موهای بافته شده ی یلدا را از پشت سر کشید. تمام وجود
.یلدا دست شد و دست فرناز را گرفت. فرناز خندید و گفت چی شد؟ بابا نترس .موهات خراب نشد
نرگس گفت یلدا فکر کنم امشب اصلا موهایت رو باز نکنی؟89

.فرناز گفت امشب؟ این دیگه اصلا حمام نمیره
.یلدا میخندید . فرناز ادامه داد. نیشت رو ببند. نه به صبح که بهش زنگ زدم من رو اون همه ترسوند نه به الانش
نرگس گفت ولش کن بابا. این قاطی داره. هم خودش هم عشقش. حالت چهره ی یلدا جدی شد و گفت ولی
.بچه ها به خدا خیلی زجر آوره. من از این با دست پیش کشیدن ها و با پا پس زدنها خسته شدم
نمیدونم چرا اینکار رو میکنه؟
.نرگس جواب داد خب شاید بین تو و میترا گیر کرده
.فرناز گفت آره . حق با نرگسه
یلد ملتمسانه پرسید به نظر شما یعنی ... اون من رو دوست داره؟
.در ثانی مگه میشه تو رو دوست نداشت .نرگس جواب داد .والله از این رفتار که تو تعریؾ میکنی اینطوری میشه گفت
فرناز گفت خب دیگه بابا. لوسش نکن دیگه. تا شب ولمون نمیکنه ها. هی میخواد بپرسه که تو رو خدا راست

romangram.com | @romangram_com