#گوتن_پارت_167

پوفی کشید:

- برو فعلا لباساتو عوض کن! اینجوری نمی شه من باید بهت بگم قضیه چیه وگرنه منو دیوونه می کنی با این سوالا و گیر دادنات!

از اتاق رفت بیرون. ساک زرشکی که آرشان بهش اشاره کرده بود رو برداشتم و بازش کردم.

محتویاتش شامل یه عالمه لباس با مارک هاشون که نشون می داد آکبندن می شد.

داشتم لباسا رو زیر و رو می کردم که یه ست سیوشرت شلوار با تیشرت هم رنگش پیدا کردم مخصوصا با مارکی که من عاشق بودم.

خیلی بهتر از شلوار کردی و لباسای آرشان بود. انگار تو چشمام چلچراغ بسته بودن که انقد خوشحال شده بودم.

تو هوا بشکنی زدم و از خودم ادا اطوارای خاص خودمو دراوردم.

لباسای آرشان رو با ست طوسی رنگ عوض کردم. همین که پوشیدم تازه یادم افتاد مارک پشت یقه اش رو نکندم. آه معروف از نهادم بلند شد. داشتم با مارک ور می رفتم که تقه ای به در خورد.

در رو باز کردم. آرشان رو که جلوی در دیدم پشتم رو کردم بهش و در حالی که گوشه ی مارک بین انگشتام بود بهش اشاره کردم وگفتم:

- می شه این رو باز کنی؟ یادم رفت بکنمش!

گرمای دستش رو که رو نوک انگشتام حس کردم دستم رو کشیدم عقب و صاف وایستادم.

موهام که دورم ریخته بود هی مانع می شد و آرشان رو کلافه کرده بود؛ موهام رو با یه دست جمع کردم ‌و از سمت چپم رد کردم و نگه داشتم.


romangram.com | @romangram_com