#گودبای_تهران_پارت_79

-میکشمت

بالشت و پرت کردم تو سرش

اونم متقابلا بالشتو گرفتو اونم‌پرت کرد

اقا نصف شبی افتادیم به جون هم بالشت بازی

انقدر خندیدیم که دلمون درد گرفت



اخرش ولو شدیم رو تختم

از اونجایی که دونفره بود دوتامون راحت جا شدیم توش!

صبح ساعت ۱۰ و نیم بیدار شدیم

با کلی خمیازه سرو وضعمونو درست کردیمو رفتیم پایین

کسی تو خونه نبود

خو خداروشکر!

ترنم سریع رفت سمت دره سالن ، دستگیررو بالا پایین کرد و همونجور که حدس زده بودم قفل بود!


romangram.com | @romangram_com