#گودبای_تهران_پارت_57
نمیدونم چقدر گذشت ، فقط میدونم وقتی دره حیاط باز شدو بابام با چشمای قرمز اومد تو اشکه رو صورتم خشک شد ، زبونم لال شد
سریع از جا پریدیم
اومد نزدیک
انقدر نزدیکم شد که صدای نفسای بلندش به صورتم میخورد
با همون قرمزی چشما زل زد تو چشممو گفت: تاالان کدوم گوری بودی؟
با لکنت گفتم: ب...با...باتر....ترنم
ی نگاه کلی به ترنم کردو دوباره روشو برگردوند سمتم شمرده و ترسناک گفت: مگه بهت نگفتم دست از پا خطا نکن؟
به معنای واقعی لال شدم
همونجور زل زده بود تو چشمام که صدای نکره ثریا بلند شد : سیاوش دختر خانم گلت تا این موقع شب از خونه بیرون بود تازه وقتی اومد ، از ماشین چندتا پسر پیاده شد هه دیگه نگم برات که چه صحنه هایی دیدم
خدا لعنتت کنه ثریا...مگه من چیکار کردم
عوضی فقط ۲ پسر بودن ، نه چندتا
خدا لعنتت کنه
romangram.com | @romangram_com