رمان گودبای تهران

#گودبای_تهران_پارت_134

+اون پسره کی بود؟

از این که تعقیبم میکرد سگ شدم : کی به تو اجازه داد منو تعقیب کنی؟

با طعنه گفت: ببخشید خانم من قصد داشتم اجازه بگیرم اما نمیدونستم از کی

-اهااااااا همون فهمیدی من بی کَسو کارم میخوای واسم دور برداری

+چی میگی تو دیوونه؟

-تو چی میگی ها؟ چی از جونم میخوای

+پسره....دوستت بود؟!

پووووف

تکیه دادم به صندلی ماشین

-ن

ی خنده عصبی کردو گفت: نگاه به تیپم نکن من خودم زغال فروشم

-پسرعموی نازنین دوستمه....چند وقته ی مشکلی واسه نازنین پیش اومده داشتم به پسرعموش میگفتم

نگاه به قیافش نکردم واسم مهمم نبود باور کنه یا نه


romangram.com | @romangram_com