#گودبای_تهران_پارت_101
-اِ....بِ...ما...اِ....چیزه
ترنم که دید دارم خراب میکنم سعی کرد موضوع رو ماس مالی کنه گفت: خب اقا سیاوش عروس داریم مثله اینکهااا
بی حواس گفتم: اره اره راست میگه
حس کردم سیاوش خندش گرفته بود
اما خودشو کنترل میکرد
چشماشو ریز کردو شروع کرد برانداز کردن من!
میدونم داره به چی فکر میکنه
داره به این فکر میکنه که واقعا من با این سن دارم دختر شوهر میدم؟
حاجی شانس بیاریم این حداقل از خودت کوچیک تر باشه
خلاصه
جو اروم شد
سیاوش نشسته بود رو مبل
romangram.com | @romangram_com