#گلبرگ_پارت_55
اریان گرمکن ابی اش را از تن خارج کرد بر روی دوش گلبرگ گذاشت...
_خودتون...
_بپوشش...بلند شو بریم...
بدون توجه به درد پایش تکانی به خودش داد دستانش را به پشتی صندلی بند کرد همان طور که از درد چشمانش را بسته بود وگوشه لبش را به دندان گرفته از جایش بر خاست...
_گلبرگ...
چشمان پر ابش را به مردمک لرزان اریان دوخت
_ پام درد میکنه پیچ خورده ...
اریان سریع دستش را به زیر کتفه او فرستاد با اخمانی غلیظ گفت:
_سنگینی تو روی من بذار... سعی کن به پات فشار نیاری...
همان طور که از مرد جوان تشکر میکرد با قدم های ارام از مغازه خارج شدند...
_ در رفتگی قوزک خارجی...باید جا بندازم ...بعد هم باید 4 هفته تو گچ باشه...
گلبرگ نگاهش را به اریان دوخت از زمانی که سوار ماشین شده بودند تا زمانی که به بیمارستان رسیده بودند کلمه ای به زبان نیاورده بود و با اخمانی که جذابیتش را به رخ میکشید نگاه دریایی اش را از نگاه خیس گلبرگ دریغ میکرد ...
گلبرگ که همیشه در مقابل درد ضعیف بود...بینی اش را بالا کشید گردنش را به سمت شانه چپش خم کرد و با صدای ارومی که نوازش صدایش را دو چندان میکرد گفت:
_خیلی درد داره...بیهوشم نمی کنین
دکتر که مرد جا افتاده ای بود تک خنده ای کرد همان طور که پای متورم گلبرگ را لمس میکرد اشاره ای به اریان کرد و در جواب گلبرگ گفت:
_نه دخترم
گلبرگ نگاهش را به اریان داد که کنار او قرار گرفت لبخند جذابی هم بر روی پاشید هنوز در تحلیل لبخند او بود ودر دل با خود اعتراف کرد هم اخمش هم لبخندش جذابیت خاص خودش را دارد که دردی در همه وجودش پیچید جیغ خفه ای کشید بی حال بر روی تخت افتاد...
دکتر دستش را بر روی شانه اریان نهاد با گفتن "خانومتو اروم کن تا چند دقیقه دیگه میگم براش سرم بزنن "اتاق را ترک کرد...
سنگینی و گرمای دست اریان را بر روی پیشانی اش احساس میکرد اما درد انچنان او را در بر گرفته بود که نیرویی برای بر هم زدن پلک هایش هم نداشت...اخرین چیزی که به خاطر داشت سوزشی بود که پشت دستش احساس کرد و جمله اریان که در خواب و بیداری به گوشش رسیده بود...اروم بخواب فرشته من...
با کمک اریان سوار ماشین شد نگاهش را از پای گچ گرفته اش به ساعت داخل ماشین که 3 صبح را نشان میداد سوق داد...مردان زندگی اش انگشت شمار بودند حال میتوانست نام امیر سام اریان را هم در به لیست مردان زندگی اش اضافه کند مردی که تا 3 صبح در کنار او مانده بود هر چند اخمو وبد اخلاق اما بود واین بودن همچون جای سوختگی ای بر روی قلبش گز گز میکرد...
_شرمنده...من همیشه برای شما دردسر دارم...
_...
romangram.com | @romangram_com