#گلبرگ_پارت_111
از در اموزشگاه خارج شد اخرین کلاسش را کمی زودتر تمام کرده بود چند دقیق پیش الهه با اوتماس گرفته بود گفته بود همه منتظر او هستند و خودش را زودتر برساند او هم قول داده بود تا نیم ساعت دیگر خودش را می رساند البته بعید می دانست در این شلوغی تا نیم ساعت دیگر به کلبه برسد کاش حرف امیر سام را گوش داده بود اجازه داده بود به دنبالش بیاید ...
با توقف ماشین مدل بالایی مقابل پایش بدون اینکه نگاهی به راننده بیاندازد چند قدمی از ماشین فاصله گرفت نگاهش را به سمت مخالف چرخاند با توقف دوباره ماشین مقابل پایش دستانش را به کمر زد با اخم غلیظی کمر خم کرد که باچهره سرد علی رضا مواجه شد لحظه ای مکث کرد:سلام
_سلام ..سوار شو
_نه ممنون...
_سوارشو گلبرک کارت دارم
کمی دل دل کرد در اخر بر روی صندلی جلو جاگیر شد:خوبی؟؟؟
_خوب؟؟؟مهمه مگه؟؟؟شنیدم سرت خیلی شلوغه...
معذب از لحن زننده علی رضا تکانی خورد: متوجه منظورت نمیشم ...
_واضحه منظورم ...دارم میگه با اقای دکتر بهتون خوش میگذره ...بله خب تا موقعی اقای دکتر هستن نیازی به من نیست
دستش را به دستگیره رساند:نگه دار می خوام پیاده شم..
_چرا... بهتون بر خورد
_چون نمی خوام باهات بحث کنم...نگه دار علی... من واقعا متوجه این همه اصرار نمیشم...من برات احترام قائلم و دوست ندارم حرفی بزنم یا کاری کنم ازم برنجی ...
ماشین را گوشه خیابان هدایت اما قبل از انکه گلبرگ به خود بجنبد قفل مرکزی را زد...
_مسخره بازی چیه علی رضا...
_اره خب مسخره بازیه...علاقه من به تو چیز مسخره ای...
_تو چه مرگته علی... یهو بعد از یه مدت میای بهم ابراز علاقه میکنی بعد دوباره غیبت میزنه...تکلیفت با خودتم روشن نیست
_من غیبم نزد گلبرگ...من با سامان صحبت کردم...اون ع*و*ض*ی که دارم براش ،بهم گفت یه مدت نباشم..گفت هم برای خودم بهتره هم برای تو...اما مثل اینکه نبودنم تنها برای یک نفره خوب بود ...گلبرگ من چی از اون به اصطلاح اقای دکتر کم دارم...چی توش دیدی که اینقدر چشم بسته قبول کردی بعد منی که این همه سال کنارت بودم تو هر شرایطی حتی از خودمم به خاطرت گذشتم گذشتی ...منتی نیست اما...
_اما چی علی رضا...اما چی...تو چِت شده...
سرش را بر روی فرمان گذاشت با صدایی که درد در ان موج میزد:خودمم نمی دونم ...میرم که فراموشت کنم اما هر چی ازت دورتر میشم بدتر میشه...تو دوسم داشتی گلبرگ اگه دو روز ازم بی خبر بودی باهام تماس میگرفتی هر اتفاقی برات می افتادت با اولین نفری که در میون می ذاشتی من بودم من همه اینا رو به عشق نسبت دادم به دوست داشتن به علاقه اما تو یهو همه چیزو خراب کردی نمی دونم شاید حق با سارا باشه من اینقدر تو رو سیراب کرده بودم که عشقم برات هیچ هیجانی نداشت فقط تکرار مکررات بود ...نمی دونم حتما اون اقای دکتر چیزی بیشتر بهت داده...
_ربطی به امیر سام نداره و نداشته ...من حتی اولین بار هم،در مقابل پیشنهادت همینقدر سخت عکس العمل نشون دادم...
سرش را به ضرب از روی فرمان برداشت :یعنی تمام این مدت من برای خودم رویا پردازی میکرد ... تو منو چی میدیدی گلبرگ...
_علی اینقدر بی معرفت نباش من همیشه تو رو دوست داشتم و دارم اما مثل برادر... تو با سامان برام هیچ فرقی نداشتی چه طور ازم می خوای تمام نگاهم بهت به یک باره عوض شه...
romangram.com | @romangram_com