#قطب_احساس_پارت_103
- خب دخترم فکرهات رو کردی؟
همه چشم به لبان گلبرگ دوخته بودند؛ اما بنیامین زمین را نگاه میکرد و عصبی با پا ضرب گرفته بود.
گلبرگ زمزمهی زیر لب بنیامین را خواند:
- قبول نمیکنه.
گلبرگ نفس عمیقی کشید و گفت:
- بله فکرهام رو کردم، به نظر من آقا بنیامین هیچ عیبی ندارن؛ اما...
سکوتش باعث شد بنیامین سر بلند کند.
وای خدا در چشمانش چه بود که به آتش کشید وجودش را؟!
داغی بدنش حتی از روی لباس هم قابل لمس بود!
دست بنیامین مشت شد که گلبرگ ادامه داد:
- اما من شرایط خودم رو دارم.
زکیه خانم با عجله در حرفش پرید:
- یعنی جوابت منفیه؟!
- خیر، جوابم مثبته.
***نگاه دانلود رمان قطب احساس |
بنیامین:
متعجب نگاهش کرد، دستی به گوشهایش کشید، او چه گفت؟!
صدایش طنین انداخت در گوش بنیامین:
- من جوابم مثبته؛ اما میخوام حق طلاق با خودم باشه.
romangram.com | @romangram_com