#غرور_و_عشق_و_غیرت_پارت_95
بود ، تار میدیدمش ، ولی نمیذاشتم بریزن جلوی آدم عوضی مثل این که به من
تهمت هرزگی میزنه.
-کاری میکنم که بدون هیچ نزدیکی بهم وابسته بشی.
اشکام ریخت ، دستاش از دور شونه هام شل شد ، رفت عقب ، با نفرت نگام
وانداختم تو صورتش و از اتاق بیرون اومدم ، صورتم و تو آشپزخونه کوچولو بالا
شستم واز پله ها پایین رفتم.
-------------
خیلی گرفته بودم ، دوست نداشتم وقتمو به خاطر فردی مثل اون هدر بدم ، ولی
قسم خورده بودم ، پای زندگیم ، پای غرورم.
سرمیز نشسته بودم ولی فقط با غذام بازی میکردم ، اشتهام کور شده بود . منی که
عاشق فسنجون بودم ولی الان تو دهنم مزه بدی میداد . 6قاشق فسنجون خوردم واز
جام بلند شدم ، از ویلا بیرون اومدم ، روی تاب نشستم ، اشکام دوباره صورتم و
خیس کرد ، تنها چیزی که خیلی عذابم میداد این بود که بد در موردم فکر کنن اینکه
به من انگی رو بزنن که نیستم.قلبم فشرده شده بود ، تیر میکشید. به بغضم اجازه
داده بوم که فقط صورتمو خیس کنن ، ولی به هیچ وجه نمیخواستم هق هق کنم این
کار از من، آیناز رادش دختر مغرور دانشگاه ، فامیل ، بعیده .تو حال خودم بودم که
تاب تکون خورد به عقب برگشتم ایمان بود که به روبه روش خیره شده بود و با
دستش تاب وحرکت میداد:
بار اولی که دیدمت تو پاساژ بود با دوستات اومده بودی خرید ، دختره سنگینی بودی
، دوستات هم همینطور ، خوشگل و با کلاس ، باوقار و مغرور، اینا چیزایی بود که تو
نگاه اول ازت برداشت کردم و البته کمی خودخواه . بدون اینکه به نگاه پسر های
اطرافت توجهی نشون بدی رفتی تو مانتو فروشی ، کنجکاو شدم ببینم با پسرای
اونجا چه رفتاری داری ، برای من که به دخترا اهمیت نمیدن این که به تو توجه نشون
دادم خیلی جای شبهه داشت.
بدون این که متوجه من بشی دنبال مانتو گشتی ، من اون روز باآرتام قرار داشتم ولی
وقتی تورو دیدم به آرتام گفتم بیاد تو مانتو فروشی ، بهش گفتم میخوام واسه مهسا
مانتو بخرم. اولش تعجب کرد و جوری نگام کرد که یعنی خودتی ولی بعد مثل
همیشه خودش و عادی نشون داد.
romangram.com | @romangram_com