#غرور_و_عشق_و_غیرت_پارت_77

تو شرکتش داد و بیداد راه انداختم دقیقا مثل این کولی ها ، حالا اینجا با ما تو شمال
باشه ویلاشون ، ویلای کناری ما.
همیشه تو بدترین مواقعم حمایتش وداشتم مثل اون شب که پسرا سریش شدن ،
بعدش که ماشینم و درست کرد ، اونجا که من وتو دریا نجات داد و 6روز پیش که با
ترمز به موقعش زندگی مو بخشید.
از جاش بلند شد ، شلوارش و از شنا که بهش چسبیده بودن تکون داد ، به سمت
ویلا راه افتاد ، سرش پایین بود من و نمیدید .
داشتم نگاش میکردم ، من دختره احساساتی نیستم ، نکه احساس نداشته باشم
چرا برعکس احساسات شیشه ای هم دارم ولی هیچ وقت اجازه ندادم هیچ پسری
من و احساساتم وبه بازی بگیره واسه همین همیشه رو صورتم ماسکی بود که
پوششی رو احساسم بود ، وقتی پسرا شماره میدادن یا ابراز علاقه میکردن جواب من
بهشون فقط یک پوزخند بود . که همیشه دربرابرشون من دختر غیر قابل نفوذ و
سنگ دل بودم.
سرش و بالا آورد نگاش و سمت بالکن چرخوند ، سریع به خودم اومدم من چیزی
سرم نبود ، سریع از بالکن بیرون اومدم ، پشت پنجره ایستادم ، چرا قلبم داره انقدر
تند میزنه؟؟؟؟ -----------
یک مانتو شالی سرمه ای با شال سفید و شلوار سفید و صندل های سرمه ای
پوشیدم ، چشام ومداد مشکی کشیدم وبرق لبم به لبام مالیدم.موهام و مثل همیشه
بالای سرم جمع کرده بودم وانقدر کشیده بودم که زیر شال خوب نشون بده.
از ویلا بیرون اومدم خالم و مامانم رفته بودن دریا قسمت بانوان ، الاهه و آرین مثل
همیشه مجردی رفته بودن عشق و حال . آرمین و ارغوان و پرنیا کوچولو رفته بودن
قسمت بازی ، بابام و شوهر خالم باهم حرف میزدن ، الناز رفته بود ویلای خانوم
تاجیک تا با مهسا و مهرنوش و آرتینا باشه.
مهیا هم لابد مثل همیشه آویزون آرتام.
به سمت دریا رفتم چشم به همون دختر پروو ها افتاد ، یکیشون واقعا رو اعصاب بود
تا چشش به من افتاد یک چشم غره ای رفت که خندم گرفت.

تخته سنگ خوشگلم و یک دختر ، پسر گرفته بودن ، ایشاالله که باهم نسبت
دارن!!.!!!!

romangram.com | @romangram_com