#غرور_و_عشق_و_غیرت_پارت_70
عصبانیت داشت به بالکن نگاه میکرد.
دستم و آروم آوردم رو لبم که مثلا تعجب کردم:
-وااااای حالتون خوبه آقا آرتام چرا اینجوری شدید؟؟ با عصبانیت داشت بهم نگاه
میکرد، یک ابروش و داد بالا:
-نمیدونم یکی قصد داشت باهام شوخی کنه مثل اینکه
بعد لبخندی زد و گفت : شوخیه دیگه آدم باید جنبش و داشته باشه واسه اینکه
خودم و تبرعه کنم به الاهه نگاه کردم:
-الاهه جون میخواستی با آرین شوخی کنی ؟؟؟ عزیزم حواست کجاست آخه ...
بعد دستش وگرفتم به اتاقم کشیدم که از خودش دفاع نکنه.
الاهه چند ساعت به خاطر اینکارم از دستم دلخور بود و باهام حرف نمیزد ، مجبور
شدم قشنگ براش توضیح بدم .
بعدم با چند تا بوس قضیه رو هم آوردم.
با الناز به طرف دریا رفتیم روی تخته سنگ خودم نشستم و به دریا نگاه میکردم الناز
میرفت طرف دریا و وقتی امواج بهش نزدیک میشدن جیغ میکشید، به کاراش
میخندیدم . یک دفعه دستای یکی چشام و پوشوند دستام روی دستاش کشیدم
سعی میکردم بالمس کردن دستاش بفهمم کیه یدفعه از نرمی دستاش فهمیدم:
-آرتینا توییی؟
آرتینا طبق معمول جیغ بلندی کشید : آرههههههههه منم، شناختیم دختره کماندو
دستش و کشیدم وانداختمش رو شن ها ،
-حالا که میگی کماندو یک کماندویی بهت نشون بدم
شروع کردم به قلقلک دادنش، انقدر خندید و التماس کرد ، که ولش کردم .چشمم
به الناز افتاد که داشت به یک پسره نگاه میکرد ، نگاهش و دنبال کردم به یک پسر
قد بلند و چهارشونه رسیدم که عینک آفتابیش و بالای سرش گذاشته بود شلوار
ورزشی مشکی که روش مارک نایک حک شده بود ، تی شرت مشکی که هم ست
شلوارش بود ، به تن داشت ، حدود 68سالش بود ، به آرتینا نگاه کردم ، داشت نگام
میکرد دستم ورو بینیم به نشونه سکوت قرار دادم آروم دستش و گرفتم و باهم بلند
شدیم ، باخنده به سمت الناز که غرق تماشای پسره بود رفتیم ، به آرتینا سرم و
تکون دادم وبا دستم عدد یک ونشون دادم بعد 6و 8پریدیم روی الناز ، الناز که تو
romangram.com | @romangram_com