#غرور_و_عشق_و_غیرت_پارت_63

ومیکشه با دو به سمت اتاق رفتم و پریدم تو تراس و درو از پشت قفل کردم ، رسید
پشت شیشه هی به شیشه میزد ، و از پشت واسم خط ونشون میکشید منم
واسش شکلک در میاوردم که بیشتر عصبیش میکرد ، الاهه با دست بازوش و
میکشید یک دفعه برگشت طرف الاهه و لبخندی زد و پرده رو کشید از پشت
چسبید به شیشه رفتم جلو تر دیدم الاهه رو گرفته بغلش و داره کارای خاک تو سری
میکنه من که نمیدیدم ولی از ویبره هایی که الاهه میرفت تا خودش و آزاد کنه معلوم
بود سرم وچسبوندم به شیشه:
-آر.....ین ......زشته ولم ....کن ....الان با.....خودش فک.....رای بد ....میکنه اه
...خفه شدم آرین: هیس.............

بعد دیگه الاهه جم نخورد یک 6دقیقه ای من و اونجا زندونی کردن منم پشتم و
کردم به شیشه و به دریا نگاه کردم چشم افتاد به همون دخترا که داشتن به یک
پسره دیگه که از دور نمیدیدمش ولی تیپش خوب بود نگاه میکردن ، پشتش بهم
بود و قیافش و نمیدیدم. شلوار راسته طوسی پوشیده بود با تی شرت سبز. موهاش
مشکی بود. برگشتم طرف شیشه که دیدم نیستن در و باز کردم وسرک کشیدم ،
وقتی مطمئن شدم نیستن بیرون اومدم ، بعد از غذا همه رفتم استراحت کنن منم به
اتاقم رفتم و 6ساعتی خوابیدم حدودای ساعت 4380بود که بیدار شدم شالم و سرم
کردم و به طرف در رفتم از پله ها پایین میومدم که هی الاهه ، چشم و ابرو میومد ولی
نمیفهمیدم منظورش چیه هم پله ی بعدی رو گذاشتم پام لیز خورد و 4تا پله ی آخر
و لیز خوردم وبا باسن افتادم.
خیلی دردم گرفت صدای جیغ مامانم وخالم همزمان شد با صدای زنگ در ویلا آرین
و آرمین پسر خاله دیگم که یک دختر کوچوله 5ساله داشت و نازنین و الناز و الاهه
وارغوان زن پسر خاله دیگم از خنده روی مبله افتاده بودن ودلشون وگرفته بودن ،
بابام و شوهر خالم وداییم نبودن ، ماردجونمم احتمالا تو بالکن پایین بود.
مامانم در و بازکرد ، صدای احوال پرسی میومد ، نمیتونستم از جام بلند شم خیلی
دردم گرفته بود ، چشمم افتاد به در:
اااااااااااا؟ خانوم تاجیک اینجا چیکار میکنه؟؟؟ خانوم تاجیک بود و یک خانوم دیگه و
آرتینا و مهسا .
الاهه و ارغوان با دو پریدن سمتم و بازوم وگرفتن وبلندم کردم از دور واسه آرین خط و

romangram.com | @romangram_com