#غرور_و_عشق_و_غیرت_پارت_150

-میشه ازتون خواهشی بکنم؟؟
همون لحظه دوستاش که 8نفر بودن با تیپای دختر کششون بیرون اومدن و به ما زل
زدن ، همون خوشتیپ مغروره هم بود
با طلبکاری نگاش کردم ، دست به سینه شدم و با نگاه تیزی زل زدم تو چشاش -اگه
خواهشتون و قبول نکردیم چی؟ اول با تعجب نگام کرد بعد خونسرد:
-مشکلی نیست ولی امیدوارم بپذیرین، من رامبدم.
اشاره ای به پسره چشم آبی کنارش کرد: -ایشون سانیار بعد به پسره مغروره اشاره
کرد: -ایشون هم رامیار با دست به پسری که عقب تر از ما ایستاده بود کرد و گفت:
-ایشون هم پسر عموم باربد

نگاه مغروره روم بود با اخم برگشتم طرفش که چشم چرخوند روی تیپم بعد خونسرد
زل زد تو صورتم . با اخم رو ازش گرفتم وبه پسر اولی نگاه کردم
-میخواستم شمارو به شام خوش مزه تو کوهسر دعوت کنم؟
)کوهسر رستوران بسیار شیکه که روی کوه ساخته شده و جز رستورانای باکلاس
مشهده.(
هستی پوزخند زد که نگاه پسره چشم آبی که کنار یابو روبرومون بود روش ثابت شد.
-نه نمیشه
یاسی بود که برخلاف همیشه که ساکته به خودش جرعت داده بود و حرفش وزده
بود.
باربد با کت اسپرت جذب سبز تیره و شلوار مشکی و تی شرت مشکی جلو اومد و
روبه یاسی گفت:
-چرا خانوم کوچولو؟؟
یاسی حرصش گرفت ولی من با همون لحن حرص درآرم که غرور و فریاد میزد گفتم:
-چون هر چیزی لیاقت میخواد ، که متاسفانه فرد بالیاقتی نمیینم وبا پوزخند به
تیپاشون اشاره کردم
مغروره دست به سینه شد و با نیشخندی گفت:
-زیادی خودتو دست بالا گرفتی جوجه
-چون دست بالام
-حتما آینه اتاقت و عوض کن

romangram.com | @romangram_com