#غرور_و_عشق_و_غیرت_پارت_141

میومد ولی تو روز خوب بود .
سرم و تکون دادم وقبول کردم .

رایان که خوشحال شده بود ولی سعی میکرد خودش و ضایع نکنه ازم خواست
خودش بیاد دنبالم که منم قبول کردم
.
بعد دانشگاه خسته و کوفته رسیدم خونه ، این یاسی رس آدم ومیکشه ازم میخواد
بهش تقلب برسونم اون وقت گوشای کرش و باز نمیکنه نزدیک باد داد بزنم سر
جلسه اه.
مامانم خونه بود و نازنین هم که احتمالا کلاس بابامم شرکت . سریع لباسام ودر
آوردم یک تاپ دکلته قهوه ای و دامن کوتاه پلیسه قهوه ای ستش پوشیدم رفتم رو
تخت و از گرما و خستگی خوابم برد . با احساس یک چیزی جای بینیم با دستم هی
به بینیم ور میرفتم و همینم باعث میشد 80تا عطسه پشت سر هم بکنم ، 6دقیقه
نگذشته بود که دوباره و دقیقا 80تا دیگه عطسه ، بعد از این عطسه هام تموم شد
به شکم شدم و پاهام و جمع کردم و دوباره قصد خواب کردم .
هنوز خوابم عمیق نشده بود که با احساس دستی روی شکمم و کمرم با دست،
دستی که روی شکمم بود و لمس کردم ، دستای بزرگی بود مال بچه نبود ولی کی
میتونست باشه ، بابام که عمرا ، مامانم که اصلا پس باز این نازنین کخه که داره
اذیت میکنه ، سریع برگشتم وبدون اینکه چشام وباز کنم کشیدمش تو بغلم و
فشارش دادم و پاهام ودور کمرش انداختم بنظرم زیادی بزرگ میومد ولی تو عالم
خواب اصلا فکرم کار نمیکرد.
همینطور که فشارش میدادم صدای آخش در اومد ، سریع چشام و باز کردم ، اولین
چیزی که دیدم موهای پرپشت مشکی بود که به صورت کج و بالا ، ژل خورده بود،
بعدم که پیراهن مردانه سرمه ای ، سریع دستم وبرداشتم که طرفی که روم بود ، آروم
سرش و آورد بالا ، یا پیغمبر این که شوهره عزیزمه.
وا این چرا اخماش توهمه ،چرا با چشاش قصد خفه کردن من وداره . مگه چیکار
کردم ناخداگاه قیافم مظلوم شد که چشاش اندازه توپ شد . پام و آروم از دور کمرش
باز کردم و سریع پام و از بالای سرش رد کردم که حواسم نبود خورد تو دهنش ،


romangram.com | @romangram_com